درباره وبلاگ


دوست عزیز ازاینکه به این وبلاگ اومدی متشکرم لطفا نظر ت رو هم درباره ی وبلاگ بگو
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 261
بازدید کل : 28297
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 2



Alternative content


Waiting For Advent




 

خیلی ساده پا گذاشتی توی قاب این نگاه
                   اومدی زندگی رنگ بزنی رنگ سیاه
خیلی وقته که دیگه قرارمونه یادت میره  
                     غزلای ناسروده توی سینم می میره
خیلی وقته  که دیگه با خاطره سر می کنم   
                   گلای شقایق و با کینه پرپر می کنم
دیگه تو خونه دل هیشکی هویدا نمیشه  
                   آخه عصر آهنه عشق دیگه پیدا نمیشه
خیلی وقته چشمامو دوختی به انتهای راه  
                 من شدم پلنگ قصه هات تو شدی شبیه ماه
خیلی وقته رد پام رو ماسه ها تنها میرن   
                دیگه مرغ عشقا هم توی قفس زود می میرن
خیلی وقته که پشیمونی خودم خوب می دونم  
                            ولی من تنها دیگه تاآخر خط می مونم
دیگه گل سپیدم هیچ کجا وا نمیشه  
                   آخه  عصر آهنه عشق دیگه پیدا نمیشه

 



جمعه 17 تير 1390برچسب:حرف های عاشقانه, :: 17:46 ::  نويسنده : REZA MIR

 

دلم برات تنگ شده..

 

 

اما من...من ميتونم اين دوري رو تحمل كنم...

 

به فاصله ها فكر نميكنم ..

 

ميدوني چرا؟؟

 

آخه... جاي نگاهت رو نگاهم مونده.....

 

هنوز عطر دستات رو از دستام ميتونم استشمام كنم....

 

رد احساست روي دلم جا مونده ...

 

ميتونم تپشهاي قلبت رو بشمارم...........

 

چشماي بيقرارت هنوزم دارن باهام حرف ميزنن.......

 

حالا چطور بگم تنهام؟؟

 

آره! خودت ميدوني....ميدوني كه هميشه با مني....

 

ميدوني كه تو،توي لحظه لحظه هاي من جاري هستي....

 

آخه...تو ، توي قلب مني...

 

آره! تو قلب من....

 

براي همينه كه هميشه با مني...

 

براي همينه كه حتي يه لحظه هم ازم دور نيستي...

 

براي همينه كه ميتونم دوريت رو تحمل كنم...

 

آخه هر وقت دلم برات تنگ ميشه...

 

هر وقت حس ميكنم ديگه طاقت ندارم....ديگه نميتونم تحمل كنم...

 

دستامو ميذارم رو صورتم و يه نفس عميق ميكشم....

 

دستامو كه بو ميكنم مست ميشم...مست از عطر ت

 

صداي مهربونت رو ميشنوم ...و آخر همهء اينها...به يه چيزميرسم.....

 

به عشق و به تو.....

 

آره...به تو....

 

اونوقت دلتنگيم بر طرف ميشه...

 

اونوقت تو رو نزديكتر از هميشه حس ميكنم....

 

 

اونوقت ديگه تنها نيستم

 

 

 



جمعه 17 تير 1390برچسب:حرف های عاشقانه, :: 17:38 ::  نويسنده : REZA MIR

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد